به نظر شما عشق از دیدگاه های مختلف چگونه است؟ عشق را چگونه بررسی میکنید؟
هر چه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم خجل مانم از آن
عقل در شرحش چو خر در گل بخفت
شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت
گرچه تفسیر زبان روشنگر است
لیک عشق بیزبان زان خوشتر است
آفتاب آمد دلیل آفتاب
گر دلیلت باید از وی رو متاب
عشق، شیرینترین اتفاقی است که احتمالا یکبار در زندگی همه ما رخ داده است. واقعا پشت این واژه قدرتمند چه دنیایی نهفته است که می تواند زندگی انسانها را زیر و رو کند؟ روانشناسی عشق یکی از قدیمیترین و درعین حال زیباترین بخشهای روانشناسی است. رویکردهای مختلف دیدگاههای مختلفی به عشق دارند
استرنبرگ نوعی نظریه درباره عشق ارائه داده است که مبنای آن روان سنجی است.
بر اساس این نظریه عشق را میتوان با توجه به طیف وسیعی از عاطفه ها،اندیشه ها و انگیزش هایی متفاوت باهم شناخت. او در اواخر دهه ۱۹۹۸ نظریه تازهای برای عشق ارائه کرد که مبنای آن مثلث بود: نظریه🖤 “سه وجهی عشق”🖤. بر اساس این نظریه عشق را میتوان در چهارچوب سه مولفه شناخت: صمیمیت (intimacy), شور (passion_شهوت) و تعهد (commitment).
در گونه های مختلف عشق این مولفه ها به صورت های مختلفی با هم ترکیب می شوند برای مثال
ویژگی عشق رمانتیک صمیمیت به علاوه شهوت است،ویژگی عشق پوچ تعهد است و
عشق کامل یا تمام عیار آمیزه ای از همه این مولفه های سه گانه است.
استرنبرگ بعدها دیدگاه عشق به مثابه🖤 قصه 🖤را مطرح کرد. این دیدگاه بر این فرض مبتنی است
ما آدمیان گرایش داریم عاشق کسانی شویم که قصه آنها با قصه ما یکی است یا مشابه آن است،
نقش این افراد در قصه ها مکمل نقش خود ما است. و بدین ترتیب این افراد از جنبه هایی مثل خود ما هستند،اما از جنبه های دیگری بالقوه از ما متفاوتند. اگر از سر اتفاق عاشق کسی شویم که قصه ای کاملاً
متفاوت داشته باشد،آن وقت است که هم رابطه و هم عشقی که زیرساخت این رابطه است،
وضعیتی متزلزل پیدا میکند
یکی از نظریه های با نفوذ در خصوص روابط صمیمی (Intimate relationship) و عاشقانه،
🖤نظریه دلبستگی🖤 (Attachment theory)است. 🖤بالبی معتقد است که ماهیت رابطه صمیمی اول(مادر-نوزاد)، ماهیت روابط صمیمی یک فرد را در سرتاسر زندگی تعیین می کند🖤. به طور کلی دلبستگی را می توان جو هیجانی حاکم بر روابط کودک با مراقبش تعریف کرد. اینکه کودک مراقب خود را که معمولاً مادر اوست،چگونه میجوید و به او میچسبد،موید وجود دلبستگی میان آنهاست. نظریه دلبستگی بر این باور است که دلبستگی🖤 پیوندی جهان شمول🖤 است و در تمام انسانها وجود دارد. بالبی معتقد است که
یک شخص برای رشد سالم نیاز به پیوند عاطفی دارد و احساس امنیت در کودک پایهای
برای سلامت روانی وی باشد.
به نظر بالبی رابطه نا ایمن موجب بی اعتمادی،حساس بودن و نارضایتی هیجانی در روابط عاشقانه میشود.
اهمیت سبک های دلبستگی و تاثیر آن در بزرگسالی در تعاملات بین فردی،امروزه به عنوان
یکی از اصلی ترین و گسترده ترین موضوعات پژوهشی تبدیل گردیده است.
در بزرگسالی نیز سه سبک دلبستگی🖤 ایمن،اجتنابی و دوسوگرا🖤مشخص شده است. طرفداران
این نظریه معتقدند به احتمال زیاد سبک دلبستگی کودک تا بزرگ سالی ادامه دارد،و در روابط
بزرگسالی فرد منعکس می گردد. روابط دلبستگی نقش بسیار مهمی در احساس امنیت ما دارد.
برای کودکان ابتدا این رابطه با والدین برقرار می شود،در بزرگسالی دلبستگی با
جنس مخالف برقرار میگردد،بنابراین سبک دلبستگی،روابط عاطفی و عاشقانه را تحت تاثیر قرار میدهد.
بالبی معتقد است که گره های هیجانی متقابل که به نزدیکی مادر و کودک منجر میشود نخستین تجلیات دلبستگی محسوب می شود. دلبستگی نگهدارنده نزدیکی متقابل بین دو فرد در تمام مراحل زندگی است هیجان نقطه مرکزی دلبستگی است و کیفیت روابط مادر و کودک در دوران کودکی در تحول الگوهای عملی قرار میگیرد. بنابراین افراد مختلفی که سبک های دلبستگی متفاوتی دارند تجارب مختلفی را در روابط عاشقانه تجربه می کنند.
به طور کلی همانطور که دلبستگی ایمن برای نوزادان و کودکان حائز اهمیت است و منجر به اجتماعی شدن و سازگاری (Compatibility) خوب در نوجوانی می شود،در بزرگسالی نیز بین دلبستگی ایمن و روابط با دیگران ارتباط وجود دارد. این موضوع را می توان با جنبه هایی از تعامل در رابطه در نظر گرفت،از جمله: رضایت از رابطه، مراقبت کردن از همدیگر و الگوهای تعارضی و ارتباطی.
روبین یکی از نخستین روانشناسانی است که به بررسی عشق پرداخته است، از ۲۰۰ دانشجو خواست با پاسخ دادن به جملات یک پرسشنامه گسترده، تجربه خود را توصیف کنند. او دریافت که تجربه عشق ظاهراً دربرگیرنده ۴ ویژگی اصلی است:🖤 نیازمندی، علاقه مندی، اعتماد و تحمل خطا های طرف مقابل.🖤
مازلو به عنوان یکی از نظریهپردازان انسانگرا،عشق را به دو نوع تقسیم می کند،یک نوع عشق که خودخواهانه،تسخیری و حریص است و به دنبال نیازهای برآورده نشده فرد است،یعنی فرد دیگران را به این دلیل دوست دارد که نیازهایش را ارضا کند، مازلو این عشق را 🖤عشق کمبود🖤 می نامد. نوع دیگر عشق،🖤عشق وجودی🖤 است،عشقی بالغ و فروتن که باز و خودمختار و متکی به خویش است و آزادانه ارزانی می شود. میل به سخاوت و تمایل به بخشش و خوشنود کردن دیگری در این نوع عشق دیده میشود.
از نظر یانگ به به عنوان روانشناس معتقد به رویکرد شناختی،عشق نوعی فرآیند 🖤جذابیت طرح واه ای🖤 است. بیشتر اوقات افراد جذب ارتباط با کسی می شوند که طرح واره ی مرکزیشان را فعال کند(جذابیت طرح واره ای)و به این دلیل او را جذاب ترین فرد می دانند. همچنین بر انگیخته شدن طرح واره ها باعث ایجاد جذابیت جنسی در روابط عاشقانه میشود. بنابراین زیاد جای تعجب نیست که افراد عاشق با انتخاب افراد خاص و🖤 سبک های مقابله ای🖤 ویژه به تداوم طرح واره ناسازگار خود دامن می زنند. افرادی که طرح واره های ناسازگار اولیه بیشتری دارند در گذر از مراحل زندگی(مثل روابط عاشقانه و ازدواج) با مشکلات بیشتری روبرو می شوند. یکی از این مشکلات بر هم خوردن روابط،توسط یکی از طرفین است که منجر به 🖤شکست عاطفی🖤 میشود،باید در نظر داشت که سوگ و فقدان ناشی از شکست عاطفی ما را به هسته ی خودمان برمی گرداند.
یالوم که یک روان درمانگر وجودی است، معتقد است عشق نوعی از خود بی خودی وسواس گونه(obsession) و ذهنیتی افسون شده است که تمام زندگی فرد را در تصرف خود در می آورد. معمولاً تجربه چنین حالتی باشکوه است. به عقیده او انسان بیشتر دلباختهی اشتیاق(enthusiasm) خویش است تا آنچه اشتیاقش را برانگیخته است. ولی در مواقعی شیدایی و از خود بیخودی بیش از آنکه لذت بیافریند پریشانی میآورد.عاشق صورتی خیالی و شاعرانه به معشوق میدهد،ذهنش درگیر وسوسه او می شود،اما اگر عشق تنها یک ویژگی حقیقی داشته باشد،این است که هرگز نمی ماند،🖤ناپایداری بخشی از ماهیت شیدایی عشق است.🖤
از نظر یالوم وسواس عشق،اغلب به نوعی توجه فرد را از افکار دردناکتر دیگر دور میکند. از نظر یالوم تجربه ی تنهایی اگزیستانسیال،مانند هر نوع ملال،وضعیت ذهنی بسیار ناخوشایندی پدید می آورد و به مدت طولانی برای فرد قابل تحمل نیست. از نظر وی هیچ رابطه ای قادر به از میان بردن تنهایی نیست. هر یک از ما در هستی تنهاییم. ولی میتوانیم در تنهایی یکدیگر شریک شویم همانطور که عشق درد تنهایی را جبران می کند.
بوبر می گوید: یک رابطه خوب و صمیمی،بر دیواره های سر به فلک کشیده تنهایی آدم رخنه می کند،بر قانون بی چون و چرای آن فائق می شود و بر فراز مغاک وحشت انگیز عالم،از وجود خود به وجود دیگری پل می زند.
رابطه در بهترین شرایط افرادی را شامل می شود که به شیوه ای عاری از نیاز با هم ارتباط دارند. عشق بالغانه یا رشد یافته علاوه بر بخشیدن،سایر اجزای اساسی را نیز دارا است: 🖤توجه،پاسخگویی،احترام و درک🖤. دوست داشتن یعنی توجه فعال به زندگی و رشد دیگری. فرد باید پاسخگوی نیازهای دیگری (چه جسمانی چه روانی)باشد. فرد باید به یگانگی و منحصر به فرد بودن دیگری احترام بگذارد،او را همانطور که هست ببیند و به وی کمک کند تا رشد کند و راه خویش را بیابد،آن هم فقط به خاطر خودش،نه با هدف خدمت به او.
از نظر یالوم عشق نوعی منش است. خیلی پیش میآید که به اشتباه،پیوند انحصاری با یک او را دلیل شدت و اصالت عشق فرض میکنیم. ولی چنین عشقی به اصطلاح فروم. عشق نمادین یا خودپرستی بیش از اندازه است و در فقدان علاقه و توجه دیگران محکوم به فروپاشی در درون خویش است،در عوض عشق عاری از نیاز،شیوه ی فرد برای ارتباط با دنیاست.
🖤افرادی که از تنهایی(loneliness) وحشت دارند معمولاً میکوشند این وحشت را از طریق یک شیوه ی بین فردی تسکین دهند🖤. آنها نیازمند حضور دیگرانند تا هستی خود را به اثبات برسانند؛آرزو دارند توسط دیگران بلعیده شوند یا آن که میخواهند دیگران را ببلعند تا درماندگی ناشی از تنهایی شان را فرو بنشانند،اینا در پی روابط جنسی متعدد کاریکاتور یک رابطهی اصیل است،هستند.
خلاصه اینکه فردی که در حال غرق شدن در اضطراب تنهایی است،مأیوسانه به هر رابطه ای چنگ میزند.این دست انداختن به سوی هر رابطه،چیزی نیست که او بخواهد بلکه از سر ناچاری چنین می کند؛و رابطه ی حاصل از چنین شرایطی برای ادامه بقاست نه برای دستیابی به رشد و تکامل. طنز تلخ ماجرا اینجاست،آنان که مایوسانه نیازمند آرامش و لذت حاصل از یک رابطه اصیلند،درست همان هایی هستند که کمتر از هرکسی قادر به برقراری چنین ارتباطی هستند.